تهران- ایرنا- روزنامه ایران در گفت و گو با کارشناسان سید فرید العطاس و سید جواد میری، نوشت: انزوای خودخواسته روشنفکران و غیبت آنان در سپهر سیاسی-اجتماعی ایران مدتی است که مورد پرسش اهالی رسانه واقع شده است. [روشنفکری در ایران هنوز پویا و اثرگذار است] در این گفت و گو می خوانیم: برخی هم از «افول ستاره روشنفکری در آسمان ایران» سخن می‌گویند و برای ادعای خود 4 دلیل اقامه می‌کنند: «بحران مخاطب»، «به حاشیه رفتن عرصه عمومی»، «وضعیت غیر رقابتی فضای سیاسی» و «بی‌انگیز‌گی روشنفکران». اما جالب است که در چنین فضایی دکتر سید جواد میری و پروفسور فرید العطاس، جامعه‌شناس مالزیایی که بخوبی با جغرافیای فکری ایران آشنا است، فضای روشنفکری در ایران را پویا و اثرگذار ارزیابی می‌کنند. العطاس برای این قضاوت خود بسیار جالب دلیل می‌آورد: «همین که یک روزنامه، بحث روشنفکری دینی را موضوع میزگرد خود قرار داده است و ذهن روشنفکران و مردم را به چالش می‌کشد، نشان از آن دارد که روشنفکری در ایران به انزوا نرفته است.» به منظور «بررسی وضعیت روشنفکری در ایران و مقایسه‌اش با دیگر کشورهای آسیایی» با هم به گفت‌وگو نشستیم. «العطاس»، استاد دانشگاه ملی سنگاپور و «میری» دکترای فلسفه علم و ادیان و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم ‌انسانی و مطالعات‌ فرهنگی است. ماحصل این گپ‌وگفت پیش‌ روی شما است. **برخی از تحلیلگران و حتی طیفی از روشنفکران بر این باورند که اکنون جریان روشنفکری در ایران در انزوایی خودخواسته به سر می‌برد و تأثیرگذاری خود را از دست داده است. آیا شما هم چنین تحلیلی از فضای روشنفکری ما دارید؟ سید فرید العطاس: شما در ایران نشریات و رسانه‌های متعددی دارید که به مسائل مربوط به روشنفکری می‌پردازند و بسیار هم مخاطب دارند. به عنوان مثال، خود شما که برای یک روزنامه این میزگرد را تهیه می‌کنید و مخاطبان بسیاری هم دارید گویای این است که روشنفکری در ایران هنوز پویا است و به انزوا نرفته است هرچند که ممکن است مثل هر جریان فکری دیگری فراز و فرود داشته باشد. برای ارزیابی اثرگذاری روشنفکران نباید بازه زمانی کوتاهی را مدنظر قرار داد. باید این موضوع را در چند دهه بررسی کرد تا به قضاوتی درست رسید. اگر نقش روشنفکران را قبل و بعد از انقلاب بررسی کنید، می‌بینید که نقش بسیار ویژه‌ای در دوران کنونی داشته‌‌اند. سیدجواد میری: من هم چنین قضاوتی ندارم که جریان روشنفکری و روشنفکران ما منزوی شده‌اند. اساساً امروزه فرم‌ بیان و حضور روشنفکران متنوع شده‌ است. به همین دلیل شاید وقتی با 15 یا 50 سال پیش مقایسه می‌شود که تنها یک حسینیه ارشاد بود و یک شریعتی و تعداد بسیاری که در پای جلسات سخنرانی او حضور پیدا می‌کردند آنگاه ضعیف و در انزوا ارزیابی شود. اما امروزه «عرصه‌های عمومی» و «روشنفکران» متکثر شده‌اند محدود به زمان و مکان خاصی نیستند به همین دلیل شاید شما دیگر آن جمعیت را در یک جا نبینید ولی در واقع با سبک‌های جدید ارتباطی و رسانه‌های مجازی حتی به اطمینان می‌توان گفت که بیش از پیش روشنفکران فعال هستند، اثرگذارند و مخاطب دارند. **اساساً اگر جز این بود شاید «گفتمان تدبیر و امید» بر کرسی نمی‌نشست. این گفتمان به نوعی نتیجه حضور و اثرگذاری جریان روشنفکری دینی بود. چرا اکنون برای بسیاری از روشنفکران ما این حس ایجاد شده است که روشنفکری به پایان رسیده‌ یا رسالت روشنفکری افول کرده ‌است؟ میری: چون روشنفکران رسالت کمتری برای خود می‌بینند. سطح تحصیلات بالا رفته‌ است، نهاد آکادمی گسترده‌تر شده ‌است. مخاطبان می‌توانند به انحای مختلف، خودشان با اندیشه‌ها روبه‌رو شوند. از سوی دیگر، ما دوره‌هایی را تجربه کردیم که سیاست حاکم، قصد بر محدود کردن روشنفکری دینی داشت. به عنوان مثال، در دولت دهم سیاست‌ها به‌گونه‌ای پیش رفت که تا حدودی باعث کمرنگ شدن طبقه متوسط شد و در پی آن شکاف طبقاتی افزایش یافت. نهاد آموزش عالی تضعیف شد و بودجه‌های پژوهشی رنگ باخت. آنچه امروز شاهد آن هستیم یک «عارضه» است؛ در حالی که رسالت روشنفکری دینی در ایران تمام نشده‌ است. **چرا امروزه شاهد این واقعیت هستیم که اغلب روشنفکران در خارج از دانشگاه و در مؤسسه‌های علمی یا پژوهشگاه‌ها فعالیت می‌کنند؟ چه چیز آنها را به خارج از آکادمی سوق می‌دهد؟ العطاس: از نظر من نقش روشنفکران در حال افول نیست. اما این واقیعت را می‌پذیرم که چندین سال است فعالیت روشنفکری از دانشگاه‌ها به مؤسساتی خارج از دانشگاه سوق پیدا کرده ‌است. دانشگاه‌ها خیلی بوروکراتیک شده‌اند و آزادی بیان را تحت کنترل دارند. اهالی آکادمی مجبور هستند در طول سال مقاله‌ها و کتاب‌های زیادی بنویسند تا رتبه دانشگاه را بالا ببرند. دانشگاه‌ها به شکل بوروکراتیک و بر اساس «شاخص‌های کلیدی عملکرد» (KPI) عمل می‌کنند. استادان باید مقالات زیادی را در ژورنا‌ل‌های ISI منتشر کنند. این موضوع توجه را از جریان روشنفکری و تفکر درباره جامعه پیش‌رو منحرف می‌کند. فعالیت‌های روشنفکرانه در چنین فضای آکادمیکی‌ نمی‌تواند رشد کند؛ بنابراین، روشنفکران به خارج از دانشگاه سوق پیدا می‌کنند. **برخی از صاحب‌نظران معتقدند چون روشنفکران نتوانستند برای جامعه امروز «خلق معنا» کنند، به حاشیه رفته‌اند و گروهی دیگر از تحلیلگران بر این باورند که چون «جامعه هدف و مخاطبان» دچار تحول شده‌اند، دیگر روشنفکران همچون گذشته در کانون توجه نیستند. شما فکر می‌کنید کدام یک از این اظهارنظر‌ها به واقعیت نزدیک‌تر است؟ میری: فکر نمی‌کنم «بحران مخاطب» داشته باشیم. ولی بحران‌های جدی دیگری هست که باعث شده مخاطبان دغدغه‌مندی کمتری داشته ‌باشند. در جامعه ایران دخل و خرج مردم با هم نمی‌خواند. وقتی دانشجو سر کلاس می‌گوید: «من کار می‌کنم، مشکل منزل و خوابگاه دارم» یعنی دیگر نمی‌تواند به کتابخانه برود. این دانشجو تمرکز کافی ندارد. همه حاکی از این است که استانداردها و کیفیت زندگی در جامعه ما پایین آمده ‌است. شهرهایمان بزرگ شده‌اند ولی به کیفیت زندگی انسان‌ها توجه نکرده‌ایم و مدیریت منابع درستی نداشته‌ایم. مسائل مهمی مانند رفاه عمومی و کیفیت زندگی، خلق معنا، معنای زندگی، نحوه زندگی در جهان متجدد و زندگی سازگارانه در جهان مدرن زمانی می‌تواند مطرح شود که انسان از منظر فیزیکی و اجتماعی آرامش داشته‌ باشد. **آیا این رسالت روشنفکر نیست که به همین موضوعات بپردازد و درباره مسائل روز جامعه تأمل کند و نسبت به همین موضوعات که نام بردید روشنگری نماید؟ میری: درست است. خود من در پنج سال اخیر در مورد کیفیت هوا، تحریم، برجام و مسائلی که مربوط به عرصه عمومی می‌شود، حداقل 50 سخنرانی و گفت‌وگو داشته‌ام و بسیاری از دیگر همکارانم هم در این زمینه‌ها بحث و نظر داشته‌اند. العطاس: بین روشنفکران معروف و بقیه روشنفکران فرقی وجود دارد. اینکه روشنفکران معروف فعال نباشند، به این معنی نیست که روشنفکران دیگری که خیلی شهرت ندارند هم در عرصه عمومی فعال نیستند. نکته دیگر این است که ممکن است روشنفکران منتقدی باشند که افکار و نظرات‌شان در رسانه‌ها به‌طور گسترده‌ای منتشر و خوانده شود اما «سیاستگذاران» یا «دولتمردان» نسبت به آنان یا بحث‌هایشان بی‌تفاوت باشند و شما فکر کنید که اساساً روشنفکران ظهور و بروزی ندارند یا اینکه به انزوا رفته‌اند. در حالی که بی‌شک آنان بر مخاطب‌شان اثرگذارند و رسالت روشنفکری خود را بجا می‌آورند و نتیجه آن در بلند مدت مشهود خواهد بود. **مرز بین روشنفکر دینی و غیردینی کجا است؟ برخی اصطلاح «روشنفکری دینی» را تهی از معنا می‌پندارند و این گونه استدلال می‌آورند که روشنفکر کسی است که به «استقلال مبنای عقل اعتقاد دارد و تلاش می‌کند منابع محدود‌کننده فکر را کنار بزند» و چون دین منبعی است که می‌تواند اندیشه را «تحدید» ‌کند بنابراین اساساً «روشنفکری دینی» نوعی پارادوکس در معنای آن نهفته است. نظر شما درباره این اظهارنظر چیست؟ العطاس: اعتقاد به محدودکننده بودن «دین» برای کار «روشنفکری» از تعصب نسبت به دین نشأت می‌گیرد. حقیقت این است که همه انسان‌ها، جدا از اینکه رویکردشان تا چه حدی روشنفکرانه باشد، تحت تأثیر ارزش‌ها و جایگاه‌های اخلاقی و فلسفی‌شان هستند و مهم نیست که این دیدگاه‌ها دینی باشند، یا خیر. به عبارت دیگر، «ذهن غیرمنطقی» به موازات محدودیت‌های برآمده از ایدئولوژی، سیستم اخلاقی، فلسفه یا جهان‌بینی ذهنی به وجود می‌آید. به نظر من، اگر بخواهیم «روشنفکری دینی» را بی‌معنی بدانیم و دین را عامل محدودکننده روشنفکری معرفی کنیم، نشان از تعصبی بر پایه سکولاریسم یا اومانیسم سکولار دارد که تأکید می‌کند فقط در صورت آزادی از مبانی دینی می‌توان روشنفکرانه فکر کرد. میری: تا اواسط دهه 70 و 80 میلادی قرن بیستم، تئوری‌ها بر این اساس بود که هرچقدر جهان به سمت تکامل پیش رود، دین نیز بتدریج به گوشه‌ای رانده می‌شود و نقش خود را از دست می‌دهد. در عین حال، فرآیند سکولاریزاسیون عامل اصلی تغییر و تحولات جهانی شناخته‌ شده ‌بود. ولی واقعیت این است که تقریباً از دهه 80 میلادی با فروپاشی هیمنه «عقل خودبنیاد» و درگرفتن بحث‌هایی در جامعه‌شناسی و فلسفه، «مدرنیته خطی» جای خود را به «مدرنیته‌های متکثر» داد. همسویی تجربه انسان و سنت‌های فکری جهانی با تجربه اروپامدارانه نوعی ایدئولوژی است که عده‌ای از روشنفکران ما خود را در این چارچوب قرار می‌دهند و در برخورد با مفاهیم عالی، متعالی، فلسفی و متافیزیکی، سنت سکولار اومانیسم را معیار می‌دانند که این خود گویای نوعی «تعصب» است. و اینها کسانی هستند که «روشنفکری دینی» را مفهومی بی‌معنا و پارادوکسیکال می‌خوانند. **کدام ویژگی است که «روشنفکر» را از «اندیشمند» متمایز می‌کند؟ العطاس: «اندیشمند» فردی توانا و شایسته با تحصیلات دانشگاهی است که تخصص ویژه‌ای در زمینه‌‌ای خاص دارد ولی در مهارت و تخصصی که دارد محدود شده‌ است و لزوماً «خلاق» نیست و فراتر از «قوانین موجود» فکر نمی‌کند. اما «روشنفکر» فردی است که «منتقدانه» و «خلاقانه» تفکر می‌کند. او به قوانینی که مطالعه کرده، محدود نمی‌شود و نسبت به پس‌زمینه ذهنی خود آگاهی دارد و فراتر از آن فکر می‌کند و قادر است فراتر از تعصب‌های فکری- عقیدتی‌اش حرکت کند. او خدمتگزار اربابان قدرت نیست و ذهنیت مستقلی دارد. به قول پدرم، سید حسین العطاس، «روشنفکر اسیر ذهن خود نیست.» **هدف «روشنفکری دینی» و غایت «روشنفکران دین» چیست؟ آیا می‌توان این غایت را به «گذر جامعه به عالم مدرن» فروکاست؟ یا آنان را اندیشه‌ورزانی با دغدغه «دین» و «تجدد» نامید که طرح فکری آنان «نقد معرفت دینی» است؟ میری: اینکه فکر کنیم روشنفکران دینی همگی به یک صورت می‌اندیشند و همه آنان تالی یکدیگر هستند نشان از ناآشنایی نسبت به تفاوت‌ها و تباین‌های بسیار بنیادین دارد. به عنوان مثال، از نظر من رویکرد شهید مطهری نسبت به نقد قدرت دینی، روحانیت، قدرت اسلام سیاسی و تاریخی و نهادهای دیگر با نقد شریعتی یا نگاه سروش به مسأله روشنفکری و محدودیت‌های روشنفکری دینی، فرصت‌ها و چالش‌های دین در جهان مدرن متفاوت است. در فلسفه علم نوع نگاه به تغییر و تحولات و پارادایم‌ها نقش مهمی دارد. گاهی در فلسفه و تاریخ علم دیدگاه «انباشتی» وجود دارد. برای مثال، گفته می‌شود که سید جمال، محمد عبده، رشید رضا و شریعتی در امتداد هم هستند. درحالی که محتوای تفکر رشید رضا با سید جمال بسیار متفاوت است و اقبال لاهوری در شبه قاره هند وارث فکری و معنوی سید جمال است. همان‌طور که توماس کوهن هم می‌گوید وقتی می‌خواهیم راجع به پارادایم‌ها و تغییر و تحولات اندیشه‌ها صحبت کنیم، نگاه انباشتی جواب نمی‌دهد، بلکه باید «جهش پارادایمی» را در نظر گرفت. العطاس: هدف روشنفکران، که شامل روشنفکران دینی هم می‌شود، این بوده که مشکلات را در جامعه پیدا کنند و آنها را به شکلی خلاقانه توضیح دهند. قصد آنها شناخت مشکلاتی است که مردم به طور عموم نمی‌بینند و اصلاً نمی‌دانند که اینها مشکل هستند. آنها به روشی فراتر از روش مرسوم تفکر، می‌اندیشند و حقیقتی را نشان می‌دهند که مردم به تنهایی نمی‌توانند ببینند. **شما که با روشنفکران مالزیایی، سنگاپوری، هندوستانی، پاکستانی و اندونزیایی... آشنایی دارید، «روشنفکری دینی در جهان اسلام» را چگونه جریان‌شناسی می‌کنید؟ العطاس: من بحث شما را محدود به کشور خودم می‌کنم و در این رابطه می‌توانم بگویم. پدر من، سید حسین العطاس، علاوه بر این که روشنفکر بود درباره روشنفکری هم آثاری دارد. او کتابی به نام «روشنفکران در دنیای توسعه‌یافته» را نوشت و مسأله نداشتن روشنفکران عملگرا در جوامع پیشرفته، آسیایی و مسلمان را مطرح کرد. پژوهشگران زیادی داریم که مدرک دکتری دارند، تکنوکرات‌ها و اندیشمندان زیادی وجود دارند اما تعداد کافی از روشنفکرانی نداریم که متعهد شوند تا جامعه را تغییر دهند، خلاقانه فکر کنند و بتوانند جامعه را نسبت به مشکلات موجود آموزش دهند. روشنفکران از دولت‌ها انتقاد می‌کنند و قصد دارند از طریق آگاهی‌بخشی در جامعه، اصلاحات دولتی ایجاد کنند. پدر من یکی از روشنفکران مشهور مالزی و حتی جنوب شرقی آسیا است. سید نقیب العطاس، عمویم، نیز روشنفکر بود. البته، او تا حد زیادی به ارزیابی خاورشناسانه در مطالعات اسلامی و جنوب شرقی آسیا می‌پرداخت. او بر «تفکر منتقدانه» و جدا شدن از روش عادی تفکر تأکید داشت و به مشکلات روشنفکرانه مربوط به فلسفه و تصوّف می‌پرداخت. البته اندونزی از دوران استعمار دانمارکی‌ها سنت دیرینه‌تری در مقایسه با مالزی در زمینه روشنفکری خلاقانه دارد. برای مثال، صد سال پیش، اولین تلاش برای جامعه‌شناسی در جهان اسلام از اندونزی سرچشمه گرفت، نه از خاورمیانه، مصر، ایران یا ترکیه. **سید حسین العطاس و سید محمد نقیب العطاس، هریک، چقدر در پیش‌بردن طرح روشنگری خود توفیق حاصل کردند؟ آیا جامعه امروز مالزی میراث‌دار خوبی برای اندیشه‌های آنان بوده است؟ العطاس: گفتمان نقیب العطاس بسیار علمی ‌ است. آنچه او می‌نویسد برای عامه مردم فهم دشواری دارد. نوشته‌های او مانند دکتر علی شریعتی نیست که عمده مردم، حتی کسانی که سطح سواد بالایی هم ندارند، می‌توانند سخنان دکتر شریعتی را بخوانند و بفهمند. دانشجویان و محققان جوان مالزیایی به پروفسور نقیب علاقه‌مند هستند و مکتب کوچکی هم بر اساس ایده‌های او به وجود آمده است. او نخستین کسی بود که ایده «اسلامی‌کردن دانش» را در دهه 1970 ارائه کرد. و از آن زمان به بعد، کارهای او به زبان‌های مختلفی مانند فارسی و عربی ترجمه شد. او در میان کسانی که به اسلامی‌کردن دانش معتقد هستند، هم در مالزی و هم در کشورهای دیگر آسیایی تأثیرگذار بوده ‌است. **آیا می‌توان گفت «روشنفکری دینی» انشعابی از «روشنفکری اسلامی» است؟ چه تحول معرفتی‌ای در این گروه اندیشه‌ورز به‌وجود می‌آید که ما آنان را «روشنفکر دینی» می‌نامیم و «روشنفکر اسلامی» نمی‌گوییم؟ العطاس: چنین چیزی امکان ندارد، چون دین شاخه گسترده‌تری است. برای مثال، روشنفکران دینی مسلمان، مسیحی و هندو داریم. بنابراین، روشنفکر اسلامی زیر شاخه روشنفکر دینی است. میری: همان‌طور که آقای العطاس گفت شاید درست‌تر باشد که بگوییم «روشنفکری اسلامی» جریان و شعبه‌ای از «روشنفکری دینی» است. چون مقوله دین جهانی‌تر است همان‌طور که مواجهه با مدرنیته با اصل روشنگری پیش از جهان اسلام، در جهان مسیحی بوده‌ است. در ایران هستند کسانی که روشنفکری اسلامی را شاخه‌ای از روشنفکری دینی و حتی انحرافی از آن می‌پندارند؛ از آنجایی که روحانیون و فقها هم به این بحث ورود کردند بحث را به گونه‌ای فقاهتی می‌کنند. عده‌ای معتقدند چون روشنفکران دینی با مبانی فکری دین و مبانی اصلی دین آشنا نیستند بنابراین نمی‌توانند جریان اصلی روشنفکری اسلامی را نمایندگی کنند. به عنوان مثال، یکی از ایرادهایی که بر کار روشنفکرانه شریعتی می‌گیرند این است که او با وجود اینکه فهمش نسبت به جهان غرب، علوم انسانی و اجتماعی و تغییرات و تحولات روشنفکری جهانی خوب است، اما «اسلام‌شناس» راستین نیست. برخی از فقها بر این باورند که روشنفکران دینی ایده اصیل و درست اسلام را به درستی درک نکرده‌اند؛ از این رو، در صف منتقدان روشنفکری دینی می‌ایستند. العطاس: اینکه چرا ما در دنیای مدرن درباره روشنفکران اسلامی صحبت می‌کنیم یا اینکه چرا پژوهشگران مدرن که در علوم سنتی دینی سررشته‌ای ندارند درباره نیاز به روشنفکران دینی صحبت می‌کنند، به این دلیل است که در علوم اسلامی و سنتی مفهوم دانش و نقش علما در طی قرن‌ها کم شد. وقتی راجع به فقها صحبت می‌کنیم، درباره فقه صحبت می‌کنیم. وقتی از فقه سخن می‌گوییم، درباره قانون و حقوق حرف می‌زنیم. اما در روزهای نخست اسلام، فقه با حقوق ارتباطی نداشت. فقه به معنای عمیق و سیستماتیک درباره همه چیز فکر کردن بود، نه فقط راجع به قوانین و مقررات. همان‌طور که واژه‌های فقه، فقیه و شریعت به قواعد و مقررات و قانون اسلامی محدود شدند، نقش «اندیشمند» هم در علوم اسلامی هرچه بیشتر به حاشیه رفت. بنابراین، این خلأ با شیوه روشنفکری مدرن و غربی پر شد که می‌خواهد سنت اسلامی را با علوم اجتماعی و انسانی مدرن پر کند. دیدگاه اسلامی برای برخی، به این معنی است که علوم اسلامی مانند جامعه‌شناسی و اقتصاد اسلامی داشته باشیم. اما برای برخی دیگر، که من هم مشمول این گروه می‌شوم، به معنی پرداختن به تمام مشکلات جامعه، نه فقط مشکلات دینی، از دریچه سیستم اخلاق اسلامی و جهان‌بینی گسترده فلسفی است. **در مالزی یا دیگر کشورهای آسیایی که شما در آن رفت‌وآمد علمی دارید، کدام روشنفکران معاصر ایران را می‌شناسند؟ العطاس: عامه مردم مالزی یا دیگر کشورهای آسیای جنوب شرقی چندان درباره متفکران ایرانی نمی‌دانند. شریعتی به خاطر کتابش درباره «حج» شناخته شده ‌است، که به زبان مالزیایی هم ترجمه‌ای دارد. کسانی که حج می‌روند، کتاب او را الهام‌بخش می‌دانند. اما نوشتارهای روشنفکرانه او درباره جامعه و مدرنیته را نمی‌شناسند. اما حلقه کوچکی از محققان شیعی در مالزی و اندونزی، نه تنها شریعتی بلکه مطهری، علامه طباطبایی، محمدباقر صدر و محمود طالقانی را هم می‌شناسند. **نسبت روشنفکران با چهار مقوله «اخلاق»، «قدرت»، «آکادمی» و «سیاست» را چگونه تبیین می‌کنید؟ العطاس: روشنفکر واقعی خود را از سیاست جدا می‌کند و نمی‌تواند تحت تسلط و تأثیر سیاست و فضای سیاسی قرار گیرد. اخلاقیات او تحت تأثیر دولت وقت قرار نمی‌گیرد؛ به عبارت دیگر، ریشه در یک سیستم اخلاقی و ادبی دارد و از آن خارج نمی‌شود. روشنفکر در خدمت قدرت حاکم نیست، بلکه در خدمت مستضعفان و افرادی است که به حاشیه رفته‌اند، مانند زنان، اقلیت‌های اخلاقی و مذهبی. او با اینکه اهل آکادمی است، اما محدود به آن نمی‌شود و تحت سلطه ایدئولوژی آکادمی نیست، حتی ممکن است از آکادمی انتقاد کند. میری: «روشنفکر» شیوه زیست و تیپولوژی از اندیشمندی است که با جهان مدرن متولد شده و به عرصه عمومی آمده است. «عرصه عمومی» برای روشنفکر راهی برای رسیدن به حقیقت و عرصه بیان عدالت است. او سعی می‌کند اخلاق رعیتی را نقد کند و راه‌هایی را تقویت کند که «شهروند» متولد شود. «شهروند» کسی است که در برابر قدرت، سر فرود نمی‌آورد، پیرو قدرت نیست و از قدرت، شفافیت، پاسخگویی و دموکراتیزه شدن را طلب می‌کند. روشنفکر کسی است که تلاش می‌کند تا قدرت پاسخگو باشد، به اراده ملت احترام گذارد و به آنان باور داشته‌ باشد. در نسبت روشنفکر با «آکادمی» باید گفت دانشگاه امروز ما در بهترین حالت به جایی بدل شده که در آن تجزیه و تحلیل می‌کنند، ولی روشنفکر کسی است که هم قدرت تجزیه و تحلیل دارد، هم برای خود رسالتی قائل است. کسی که خود را محدود به تجزیه و تحلیل می‌کند و فقط کتاب و مقاله می‌نویسد تا حقوق خود را بیشتر کند، نمی‌تواند ادعای روشنفکری داشته ‌باشد. روشنفکر سعی می‌کند نسبتی بین رسالت آکادمیک و رسالت علم ایجاد کند. یعنی سعی می‌کند تبیین واقع‌بینانه‌ای از مسائل حوزه علوم اجتماعی، فلسفه و حوزه‌های مختلف داشته ‌باشد. **آیا توصیه‌ای برای روشنفکران ایرانی دارید؟ العطاس: پیشنهادم این است که بیشتر به اندیشه‌های قسمت‌های دیگر جهان اسلام توجه داشته باشند؛ بویژه مالزی، اندونزی و جنوب شرق آسیا، هند و پاکستان. اندیشه اسلامی در این بخش‌ها پیشرفت زیادی داشته ‌است که فکر می‌کنم متفکران ایرانی عمیقاً با آن آشنا نباشند. میری: زمینه کار روشنفکر «عرصه عمومی» است و در این میان، نقش رسانه برای گسترش آن بسیار مهم است. اجازه بدهیم عرصه عمومی رشد پیدا کند. بارها اتفاق افتاده مطالبی را من و دیگران گفته‌ایم بعد خبرنگار یا آن رسانه گفته که این خط قرمز ما است. در حالی که خط قرمز زمانی است که ضربه به «اعتماد اجتماعی» وارد شود. اگر بتوانیم مفهوم «اعتماد اجتماعی» را به عنوان یکی از دال‌های مرکزی سیاست، سیاستگذاری و سیاست‌های کلان خود و استراتژی بنیادین مدیریت کشور بدانیم، آنگاه بسیاری از حرف‌ها قابلیت شنیدن و گفتن پیدا می‌کند بدون اینکه خط قرمزی را زیر پا بگذارد. **نیم نگاه شما در ایران نشریات و رسانه‌های متعددی دارید که به مسائل مربوط به روشنفکری می‌پردازند و بسیار هم مخاطب دارند. این امر گویای این است که روشنفکری در ایران هنوز به انزوا نرفته است. چنین قضاوتی ندارم که جریان روشنفکری و روشنفکران ما منزوی شده‌اند. اساساً امروزه فرم‌ بیان و حضور روشنفکران متنوع شده‌ است. به همین دلیل شاید وقتی با 15 یا 50 سال پیش مقایسه می‌شود که تنها یک حسینیه ارشاد بود و یک شریعتی و تعداد بسیاری که در پای جلسات سخنرانی او حضور پیدا می‌کردند آنگاه ضعیف و در انزوا ارزیابی شود. امروزه «عرصه‌های عمومی» و «روشنفکران» متکثر شده‌اند و محدود به زمان و مکان خاصی نیستند. با سبک‌های جدید ارتباطی و رسانه‌های مجازی حتی به اطمینان می‌توان گفت که بیش از پیش روشنفکران فعال هستند، اثرگذارند و مخاطب دارند. اکنون برای بسیاری از روشنفکران ما این حس ایجاد شده است که روشنفکری به پایان رسیده‌ یا رسالت روشنفکری افول کرده ‌است این حس به این دلیل است که سطح تحصیلات بالا رفته‌، نهاد آکادمی گسترده‌تر شده و مخاطبان می‌توانند خودشان با اندیشه‌ها روبه‌رو شوند، بنابراین روشنفکران رسالت کمتری برای خود می‌بینند. هدف روشنفکران شناخت مشکلاتی است که مردم به طور عموم نمی‌بینند و اصلاً نمی‌دانند که اینها مشکل هستند. آنها حقیقتی را نشان می‌دهند که مردم به تنهایی قادر به دیدن آن نیستند. چندین سال است فعالیت روشنفکری از دانشگاه‌ها به مؤسساتی خارج از دانشگاه سوق پیدا کرده ‌است. دانشگاه‌ها خیلی بوروکراتیک شده‌اند و آزادی بیان را تحت کنترل دارند. «روشنفکر» اخلاق رعیتی را نقد می‌کند و راه‌هایی را تقویت می‌کند که «شهروند» متولد شود. «شهروند» کسی است که در برابر قدرت سر فرود نمی‌آورد، پیرو قدرت نیست و از قدرت، شفافیت، پاسخگویی و دموکراتیزه شدن را طلب می‌کند. *منبع: روزنامه ایران 1395.10.1 **گروه اطلاع رسانی**9128** 9131**انتشاردهنده: شهربانو جمعه انتهای پیام /*